کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : سعید بیابانکی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

بار بربـنـدیـد آهـنگ سـفـر دارد حسین           نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین

خنجر نامردمی خوردن ز اهل کوفه را           خوب می‌داند که میراث از پدر دارد حسین


اهل‌بیتش را ببین همراه خود آورده است           چون‌که از پایان کار خود خبر دارد حسین

تا بگوید شرط دینداری فقط آزادگی‌ست           روی دستش غنچه‌ای بی‌بال و پر دارد حسین

بانگ بر زد پیکری بی‌دست «اَدرک یا اَخا«           ناگهان دیدند دستی بر کمر دارد حسین

کوه صبر است او که هم داغ برادر دیده است           هم تک و تنهاست، هم داغ پسر دارد حسین

بر فراز نی نگاهش را به صحرا دوخته‌ست           آه اگر از اهل‌بیتش چشم بردارد حسین

کاروانی نیزه و شمشیر و خنجر پیش رو           کاروانی اشک و ماتم پشت سر دارد حسین

تا که حـج ناتـمام خـویش را کـامل کند           ترک سر کرده‌ست، احرامی دگر دارد حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل اشتباه فاحش حذف شد؛ به اشتباه گفته میشود کربلا بین دو رود بزرگ دجله و فرات است که کاملاً اشتباه است؛ زیرا هم دجله و هم فرات هر دو در شرق کربلا قرار دارند که ابتدا فرات و سپس دجله قرار دارد آن هم با فاصلۀ بسیار زیاد.( به نقشه های عراق مراجعه بفرمائید)  ضمنا کربلا در امتداد فرات بوده و هست نه در کنار آن!!!. در واقع در ۳۵ كیلومتری شمال شرقی شهر كربلا شهر مسیب قرار دارد كه رودخانه فرات از آن رد می‌شود و مرقد مطهر طفلان مسلم در آن قرار دارد و شاخه‌ای از فرات که به نام نهر حسینیه ( علقمه ) موسوم گردیده، در این منطقه از فرات جدا شده و از داخل شهر کربلا می‌گذرد و می‌دانیم که شهر در اطراف حرمین که ۵۰۰ متر با هم فاصله دارند، ساخته و آباد شده است.

وای من! مابین رود دجله و رود فرات           لب ز شن‌های بیابان خشک‌تر دارد حسین

ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : محمود شاهرخی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای سفیر صبح! نور از لامکان آورده‌ای           بر حصار شب دمی آتشفشان آورده‌ای

تا که از مشرق دمیدی، سرخ‌رو چون آفتاب           روشنایی از کران تا بی‌کران آورده‌ای


تا چو نیلوفر زدی در برکۀ خون، دست و پا           پای از رفعت به اوج کهکشان آورده‌ای

آب دادی تا گُلِ توحید را از جوی خون           در کویرستان بهاری بی‌خزان آورده‌ای

نام تو شد شهره در آفاق چون آیات نور           تا به روی نیزه قرآن بر زبان آورده‌ای

از منا برتـافـتی رو، آمـدی در کـربـلا           فدیه با خود کاروان در کاروان آورده‌ای

برد ابراهیم اگر از بهر قربان یک ذبیح           تو به مذبح، کودک و پیر و جوان آورده‌ای

در زمان قحط‌سال عشق و ایثار و خلوص           تو حدیث عاشـقی را در میان آورده‌ای

خون پاکت شعله زد بر خرمن بیداد و کفر           بهر اهـریمن شهـابی بی‌امـان آورده‌ای

تـربت پـاک تو بادا غـرقـۀ عطر درود           چون گـل آزادگی را ارمـغان آورده‌ای

: امتیاز

ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : حسن زرنقی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بار بر بسته‌ای ای دل، به سلامت سفرت           می‌بـری قـافـلۀ اشک مـرا پـشت سرت

راه می‌افتی و باقی‌ست به خاک عرفات           حرف‌هایی که روان بود از آن چشم ترت


به کجا می‌بـرد این راه بـلاخـیز تو را!           کـودکـان‌اند و زنـان‌اند چرا همسـفرت؟

ز امر حق قصد سفر داری و زین غم دلها           می‌شـود از سـر دلـباخـتـگی دربه‌درت

خـبر قـاصد تو می‌رسـد از طـوفـان‌هـا           این خبر چیست؟ که داغی‌ست گران بر جگرت

می‌رسی کم‌کم و پیداست به پهـنای افق           خـیمۀ در دل صحـرای بلا شـعـله‌ورت

میهمان هستی و با نیـزه و شمشیر چرا           میزبان تو گرفته‌ست چنین دور و برت؟

روزهـا می‌گـذرد می‌رسـد از راه آخـر           آن غروبی که سر نیزه روان است سرت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

می‌شوی دربه‌در کوه و بیابان و جهان،           می‌شـود از سـر دلـباخـتـگی دربه‌درت

ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : مهدی مردانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی            احرام حـج بستی و عـزم کـربلا کردی

تو در تـمام راه، دور عـشق چـرخـیدی            حاشا اگر یک لحظه حَجّت را رها کردی


هـفتاد دفعه دور معـشوق خودت گشتی            آخر به روی نیـزه حَجَّـت را ادا کردی

شیطان به رویت سنگ زد، از کوفه پرسیدم:            کافر چرا اعمال حج را جا به‌ جا کردی

تا پای جان ماندن همان عهد قشنگی بود            عهدی که کوفی بست اما تو وفا کردی

خـون خـدا بودن قـیـامت می‌کـند در تو            حق داشتی تا محشرت را خود به پا کردی

تو خوب می‌دانستی آنجا یار و یاور نیست            حس می‌کنم از کربلا ما را صدا کردی

اینکه تو ابن بـوتـرابـی اتـفـاقـی نـیست            تو خاک را با خون پاکت کـیمیا کردی

حالا دلم با هر تپش صحن و سرای توست            یک کعبهٔ شش‌گوشه در قـلبم بنا کردی

: امتیاز

خروج کاروان حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

خوشا آن‌کس که امشب در کنار کعبه جا دارد            به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد

همه در مکّه جمع و کاروانی خارج از مکّه،            ره صحرا گرفته، کیست این، عزم کجا دارد


امیر کاروان، فرزند زهرا با جوانانش            برای حجّ خـون عـزم دیار کربلا دارد

ذبیح اکبر این کاروان باشد علی‌اصغر            که حلـقی تشـنه اما تـشنۀ تـیر بلا دارد

حسین بن علی حجّی رود یاران که در این حج            چهل منزل به روی نیزه‌ها سعی و صفا دارد

چو حاجی می‌شود محرم بپوشد حلّه‌ای بر تن            عزیز فاطمه بر تن لباس از بوریا دارد

تنش در موج خون افتاده با خواهر سخن گوید            سرش ذکر خدا از نیزه تا تشت طلا دارد

: امتیاز

زبانحال حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام در خروج از مکه

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از حـریـم کـعـبه آهـنگ سفـر داریم ما           مقصدی بالاتر از این در نظر داریم ما

می‌رویم از کعبه سوی کـربلای پُر بلا           اینچـنین حُکـم از خدای دادگر داریم ما


از برِ قبر پیمبر گرچه هجرت کرده‌ایم           گوش جان بر گـفتۀ خیرالبشر داریم ما

چون خدا خواهد ببیند جسم ما را غرق خون           نِی ز مرگ اندیشه، نِی خوف از خطر داریم ما

دینِ حق گر جُز به قتل ما نگردد جاودان           از سنان و تیغ و پیکان کِی حَذَر داریم ما

تا کـنـیـم اتـمام حـجّ نـاتـمـام خـویش را           از ازل شورِ شهادت را به سر داریم ما

: امتیاز

مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مدینه

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از زادگاه خویش کـجا می‌روی حسین            این راه امن نیست چرا می‌روی حسین

با حـاجـیان کـعـبه که عـهـدی نـداشتی            سوی کدام شهـر و بلا می‌روی حسین


آیـا که داده وعــدۀ مـهـمـان نـوازی‌ات            با خانـواده مستِ صـفا می‌روی حسین

در روز روشن از که کـنایه شـنـیده‌ای            کاین نیمه شب بدون صدا می‌روی حسین

از مـژدۀ سـفـر هـمـه شـادنـد کـودکـان            مرغان به زیر پر چو قطا می‌روی حسین

گـویـا دل از مـدیـنـۀ جـدّت بــریــده‌ای            خود را سپرده‌ای به خدا، می‌روی حسین

بـدرود ای عـزیـز، خـدا بـاد هـمـرهت            با اشک و آه و سوز و نوا، می‌روی حسین

: امتیاز

مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مدینه

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

عـزّت زیـاد، آه، کجـا می‌روی حـسین            تا مکه، یا به کرب و بلا می‌روی حسین

این وقتِ شب! شبانه چرا بار بـسته‌ای            با اهل بـیـتِ آل عـبـا می‌روی حـسـین


با کـودکـان و پـردگـیـان و مـعـاشـران            گویا به پیـشـگـاه خـدا می‌روی حـسین

اینـگـونه که تو غـرقِ وداعِ پـیـمـبـری            داری به مـقـتـل شهـدا می‌روی حـسین

شیرخواره می‌بری و جوان می‌بری و پیر            عباس می‌بری، به خَفا می‌روی حسین

صاحب حرم! چرا ز حرم می‌زنی برون            با سوز و اشک و حال بکا می‌روی حسین

با هـیـبتِ پـیـمـبـر اکــرم زدی بـه راه            با ذکر مادرت، به نـوا می‌روی حسین

«اُخرج إلیَ العراق» شنیدی ز جدِّ خود؟            آیا به کـوی درد و بـلا می‌روی حسین

زینب اسیـر می‌شـود و تو شهـیدِ عشق            داری بـسوی اهل جـفا می‌روی حسین

حج را بَدل به عمره کـنی ای امامِ حج            تا قـتلـگـاه، جـای مـنـا می‌روی حسین

زیر سُـم سـتـور، تنَت لِه شـود غـریب            در زیر تیغِ کین ز قـفا می‌روی حسین

در پیـش چـشم فـاطمه با جـسم بی‌کـفن            بر عهد خویش کرده وفا می‌روی حسین

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام            بر نیزه‌ها به رأس جدا می‌روی حسین

بعد از تو کوفه، رحم به زینب نمی‌کند            در شامِ غم به طشتِ طلا می‌روی حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

شش ماهه می‌بری و جوان می‌بری و پیر            عباس می‌بری، به خَفا می‌روی حسین

مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مدینه

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : مثنوی

جـدایی از مـدیـنـه بـاورم شـد            حرم غمخانۀ صاحب حرم شد

همه حجـاج زهـرا بار بـستـند            به این رفتن دل عالم شكـستـند


به ناقه مادری‌ و شیر خواری            شـود آمــادۀ اُشْــتُــر ســواری

تـمـام مـشـك‌هـا پُـر آب بـاشـد            كمی آرام، اصغر خواب باشد

كناری نجمه مست روی قاسم            زند شـانه سر گـیـسوی قـاسـم

ولی یك سو همه تصویر این شب            شـده وقـت پـریـشـانـی زیـنـب

سر او بر سر دوش حسین است            پناه او در آغوش حـسین است

شده ذكر لـبش با چـشم گریان            عزیزم بی‌تو می‌میرم حسین جان

تــمـام آرزوهـایـم تـو هـسـتـی            منم مجنون و لیلایم تو هـستی

همه شب روی سجـاده نـشیـنم            الهـی ای حـسین داغـت نبـیـنم

تــمــامـی امـانـت هـای مــادر            مـیـان بـسـته پـیـچـیـدم بـرادر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا همانگونه که علامه مجلسی در جلاء العیون ص ۵۷۴ مرحوم خراسانی در منتخب التواریخ ص ۲۳۱ و شیخ عباس قمی ( بطور ضمنی) در نفس المهموم ص ۲۷۵ تصریح کرده اند حضرت لیلا قبل از کربلا فوت کرده بودِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تمـاشـا می‌كـنـد با قـلـب شـیـدا            قــد و بـالای اكـبــر، اُمِّ لـیــلا

مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

بـیـدار و خـواب بـود کـه افـتـاد اتـفـاق            از جدِّ خود شنید که اُخرُج اِلی العِراق

پیـغـام دادش از طرف حَـیّ ذُوالـمِـنَـن            قَـدْ شـاءَ أَنْ یَـراکَ قَـتـیـلا حُـسـیـن من


أُخْرُج إلی العِراق، سفر پیش روی توست            یک‌دشت ‌داغ‌ و خوف و خطر پیش روی توست

أُخْرُج إلی العِراق، که چشم انتظار توست            قومی که فکر غارت دار و ندار توست

أُخْـرُج إلی العِـراق، که بـاید فـدا شوی            بـشـتاب تا که ذبـح عـظـیـم خـدا شـوی

أُخْرُج إلی العِـراق، که مهمانی‌ات کنند            در پیـش چـشم فـاطمه قـربانی‌ات کنند

هر چند خیل پـرده‌نـشـینان عـصمـتـنـد            با تـو مُـخـدّرات بـه این بـزم دعـوتـنـد

وقتی پس از فراق جوان، پیر می‌شوی            وقتی که بین دشت زمین‌گـیر می‌شوی

وقتی کـنار علـقـمه با قـلب ریش ریش            تیر آنقَدَر درآوری از جـسم ماه خویش

وقـتی که دور از نظـر زینب و ربـاب            از خون شیرخواره محاسن کنی خضاب

وقتی به سجده در دل گـودال می‌روی            وقتی‌که نیزه می‌خوری از حال می‌روی

یعنیچه‌ حکمتی‌ستکه‌ مَسلوب‌ می‌شوی؟            در زیـر سُـم‌ّ اسب لگـدکـوب می‌شـوی

سر را بباز و سروری‌ات را نشان بده            از روی نیـزه دلـبری‌ات را نـشان بـده

در کوفه‌ای که لب به لب از بغض حیدر است            قرآن شنیدن از سر بر نیزه خوشتر است

از خون زخم وا شده‌ات رنگ هم بخور            گفته خدا به خاطر من سنگ هم بخور

آرامـش عــقــیـلـه در آن ازدحـام بـاش            یک جـمـله با رقـیّـۀ خود هم‌کـلام باش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظورحفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

وقتی کـنار علـقـمه با قـلب ریش ریش            تیر آنقَدَر درآوری از نعش ماه خویش

مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : محمدعلی جوشایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مثنوی

قـصـد کـجا کـرده یـل بـوتـراب؟            خُـود و سـپر بـسـته چرا آفـتـاب؟

کوفه پُر از سـایۀ کین است امام!            شوم‌ترین شهر زمین است،‌ امام!


زخـم جـفـا بر جگـرت، کوفه زد            تــیـغ بـه فــرق پـدرت کـوفـه زد

کو همه آن‌ها که تو را خوانده‌اند؟            چـند نـفـر پـشت سـرت مانده‌اند؟

نـامـه نـوشـتـنـد، ولـی بـی‌اسـاس            اسـم تـو بُـردنـد، ولـی بـا هـراس

لایـق پــیـغــمـبـر خـود نـیـسـتـنـد            فکـر سری جز سر خود نیـسـتـند

خــاطــر آســوده مــکــدّر مـکـن            جـامـۀ احـرام به خـون تـر مکـن

خـیـمـه بـچـین از گـذر ایـن بـلا،            مـوسـم حـج اسـت چـرا کـربـلا؟

تـیــغ بـرائـت ز کــمــر بـاز کـن            فـکـر سـرانجـام و سـرآغـاز کـن

اُمّـت خــود را بـه دعــا واگــذار            کــار خــدا را بـه خـــدا واگــذار

دین تـو سـجّـادۀ بـاز است و بس            مرد خـدا، مرد نـماز است و بس

شهـر پُر از شـمر، پُر از حـرمله            رحــم نــدارنـد بـر ایـن قــافــلــه

مصلحت آن است که جان در بری            عــذر بـه درگــاه پــیـمـبـر بـری

کـوه خـروشـیـد و دهـان باز کرد            بــال زد آئـیـنــه و پــرواز کــرد

ولـولـه شد، نـورٌ عَـلـی نـور شـد            دشت پُر از عطر، پُر از شور شد

گــفـت بـبــنــدیــد خـــیـــام مـــرا            نـیــزه و شـمـشـیــر و نـیـام مـرا

خــم‌شـدۀ بــار نـفــس نــیــســتــم            مـرغ زمـیـن‌گـیـر قـفـس نیستم...

گـرچه سـرم را به سـر نی کـنـند            نـامـۀ تـقــدیــر مــرا طـی کـنـنـد

جـان من از غـم بـه لـب آیـد اگر            لـشـکــر شـام و حـلـب آیــد اگـر

گـر بـنــشـانـم بـه دل ایـن داغ را            یـکـسـره پـرپـر کـنـم این بـاغ را

این هـمـه ارزانی لبـخـنـد دوست            خیمه و خیل و زن و فرزندم اوست

اوست که در خون من افتاده است            در دل مـجـنـون من افـتـاده است

روز و شـبم، مِهر و مَـهَم او شده            مـاه شـب چـهـاردهـم او شــده...

می‌روم این راه که بی‌راهه نیست            غصّه‌ام این کودک شیرخواره نیست

داغ کـبــود دل زهــراســت ایــن            فـرق ترک خـوردۀ مـولاست این

لحـظـۀ قـنـداقـه بغـل کردن است            وقتِ به تکـلیف عمل کردن است

وقت ز خون تر شدن است الوداع            لحـظـۀ پـرپـر شـدن است الوداع

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

می‌روم این راه که بی‌راهه نیست            غصّه‌ام این کودک شش‌ماهه نیست

مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مدینه

شاعر : صحبت لاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آن تیره‌شب که جمع پریشان، روان شدند            از ناله قـدسـیان، جـرسِ کـاروان شدند

هم حـامـلانِ عـرش به زانـو در‌آمـدنـد            هم طایرانِ سـدره برون‌ ز آشیان شدند


شد رستخـیـز عام، دمی کآن مسافـران            بـدْرود‌سازِ قـبـرِ شه انس و جـان شدند

آورده تـنـگ مـرقـد پُـر نـور در بـغـل            مانـند شـمع طـور، سـراپـا زبـان شدند

گه نوحه، گه زیارت و گاهی وداع و گاه            از بس فـغـان و آه ز آه و فـغـان شـدند

بر حال زار خویش در آن روضۀ شریف            لختی سروده مرثیه و روضه‌خوان شدند

کای فـخـر انـبـیـا! تو بـرفـتیّ و امـتّـت            از کین، پس از تو خصم امام زمان شدند

پیکار بدر و حرب اُحُد را به خاطر آر            وز جان ما مپرس که با ما چسان شدند

از روضه سر بر‌آر و نگه کن که عترتت            ناچار، دور از این حرم و آشیان شدند

اینک ز تربت تو به قصد عراق و شام            با جـان سـوگـوار و تن نـاتـوان شـدنـد

یـا ایّـهـا ‌الـرّسـول! خــدا را نـظـاره‌ای            ما را به قبر خویش طلب یا که چاره‌ای

: امتیاز

مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مدینه

شاعر : محمود شاهرخی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

چون ز یـثرب کرد، آن شاه جلیل            سـوی شهـر مکّـه، آهـنگ رحـیل

در دل شب با دلی پُـر داغ و درد            عـــزم تــودیـع رســول‌‌الـلـه کـرد


شـد کــنــار روضـۀ خـیــر‌الانــام            داد ســلـطـان شـریـعـت را ســلام

نرگس از دریای دل، پُر ژاله کرد            رفت از خود بسکه آن‌جا ناله کرد

گـشت پیـغـمـبر در آن حالت پـدید            «هم‌چو جان خود در آغوشش کشید»

گـفـت: ای نــوبــاوۀ بـسـتـان مـن!            راحت دل! روح من! ریحان من!

از چه، ای جان! این‌چنین آشفته‌ای؟            تـنگ‌دل چـون غـنچـۀ نشکـفـته‌ای

ای تو سـرخـیل هـمـه دل‌دادگـان!            مـــقــتــدای جـــمــلــۀ آزادگـــان!

از تـو پشت دین حـق گـردد قـوی            رســم و آئـیـن کـهـن یــابـد نــوی

خیز و افکن لرزه بر بـنـیان کـفر            مـنـهـدم کـن پـایـه و ارکـان کـفـر

خـون تـو، تـجـدیـد این آئـین کـنـد            زنـده دیـگـر‌بـار، رسـم دیـن کـنـد

دولـتـت، پــایـنــده مــانَـد تــا ابــد            هم‌چـو ذات پـاک «الله الـصّـمـد»

خیز و با تعجـیل کن عـزم عـراق            نیست، ای جان! دیگرم تاب فراق

رو کـه «انّ الله شـاءَ اَن یَــراک»            بی‌سر و عریان، میان خون و خاک

خیز و بشْتاب، ای عزیز بی‌همال!            زآن که نزدیک است، ایّام وصال

چون از آن رؤیای خوش، بیدار شد            در زمـان، آمــاده بـهــر کـار شـد

کـاروان عـشـق، رو در راه کـرد            سـیــنـه‌هـا را پُــر ز دود آه کــرد

اقـربا گـشتـند چون دریا به جوش            برکشیدند از دل پُر خون، خروش

جـمـلـگی بر گِـرد او، پـروانه‌وار            از فـروغ شـمـع رویش، بی‌قـرار

نالـه‌هـا کـردنـد کای مـهـر منـیـر!            پــرتـو خـود را ز ذرّه وا مـگـیـر

ای چــراغ دودمــان مـصـطـفـی!            ترک هجرت کن، مشو از ما جدا

شاه گفتا: غیر از این دستور نیست            راز پنهان، پیش من، مستور نیست

«رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست            می‌کشد آن‌جا که خاطر‌خواه اوست»

: امتیاز

مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مدینه

شاعر : ملا احمد نراقی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای مــدیـنــه! نـوبـت غــم آمـدت            تـا قـیـامـت سـوگ مـاتـم بـایـدت

یا رسـول‌اللَّه! برآور سر ز خاک            نی، فرود آ از فـراز عـرش پاک


بین حسین اینک وداعـت می‌کـند            رو بـه اقـلـیـم شـهــادت مـی‌کـنـد

بـلـبـلان رفــتــنـد از گـلــزار‌هــا            جای گـل‌ها، سر کـشـیـده خارهـا

ای حسن! ای مجتبی! ای مرتجی!            می‌رود بـنْـگـر حـسـین آیـا کـجـا

ای بـرادر! از بـرادر بـاز پـرس            هم ز انجامش، هم از آغاز پرس

سر برآر، ای زهرۀ زهـرا! دمی            پُر ز شور و فـتـنه بنْگـر عالـمی

بنْـگـر اشـتر‌ها، قـطاراندر‌ قطار            دخـترانت بین به محـمل‌ها سوار

بـنْگـر آن شه‌زادگان بحـر‌ جـوش            تیغ‌ها بر کف، سپرهاشان به دوش

رخش عزّتْشان همه در زیر ران            در رکاب آن شـه خـوبـان، روان

جامۀ غم کن تو، ای کعبه! به بر            غرق اشک دیده کن، حِجْر و حَجَر

بی‌صفا مانْدی از این پس، ای صفا!            بی‌امام، ای مشعر و خیف و منا!

زادگــان پــاکـت، ای امّ‌الــقــری!            می‌روند، آخـر نـمی‌پـرسی کجا؟

این بُوَد انصاف تو؟ ای روزگار!            شام و ری شاداب و یثرب سوگ‌وار؟!

این بُوَد انـصاف؟ ای دهـر دغـا!            شامیان در عیش و مکّی در عزا؟!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و عدم رعایت حرمت اهل بیت حذف شد

این بُوَد انصافت؟ ای گردون دون!            شام و ری آباد و بطحا سرنگون؟!

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام هنگام خروج از مدینه

شاعر : حسین منزوی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای شمعِ من بسوز كه پروانه می‌رود            زین آستان، صاحب این خانه می‌رود

ای شـهـر ِجـدِّ اَمـجَـد و والا تـبار من            بنگر حسین چگونه از این خانه می‌رود


مادر به پای خیز و دعا كن به كاروان            مـوسـای تو اگر چه دلـیـرانه می‌رود

مـادر بـبــوس دیـدۀ گـریــان دخـتــرم            نـازش بـكن رقـیـه به ویـرانه می‌رود

بنگـر به اكـبرم كه چه تعجـیل می‌كند            عباس را ببـین كه چه مردانه می‌رود

ای باغـبان دگر بنـشین در عزای گل            فصل خـزان رسیده و پروانه می‌رود

: امتیاز

وداع سیدالشهدا با مرقد پیامبر و خروج از مدینه

شاعر : حبیب چایچیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

زین وداع آتشین، کز شهر قرآن می‌کنی            آستان وحی را، بی‌تاب و حیران می‌کنی
ای که با جمعی پریشان، از مدینه می‌روی            قلب زهرا را، ز حال خود پریشان می‌کنی


تا ابد بنـیـاد غـم، از غـصه‌ات ماند بپا            کاخ شادی را ز غم با خاک یکسان می‌کنی؟
ای که مصباح هدایت هستی و فلک نجات            از چه با این اشکها ایجاد طوفان می‌کنی؟
با عزیزان می‌روی و، زادگاه خویش را            پیش چشم فاطمه، خالی ز جانان می‌کنی
سیـنۀ بشکـستۀ او، رفت از یادش دگر            با دلی بشکسته هجران را چو عنوان می‌کنی
مصطفی را قصۀ پیراهنت مدهوش کرد            زینب از این پیرهن بردن، پشیمان می‌کنی
ای ذبـیح کـربلا، جـانـهـا فـدای حجّ تو            ای که خود را در منای عشق، قربان می‌کنی
در طوافت کعبه بر گرد تو می‌گردد حسین            کآمدی، در بیت حق، تجدید پیمان می‌کنی
اشک بیت الله می‌جوشد، ز چشم زمزمش            از حرم، ثارالها، تا قصد هجران می‌کنی
کعبه بگرفته ست دامانت، که برگرد ای حسین            این حرم را، از فراقت، جسم بی‌جان می‌کنی
مروه گردد بی‌فروغ و، بی‌صفا گردد صفا            کربلا خوش باد، کآنجا را گلستان می‌کنی
نهضت خونین تو، سرمشق آزادی بود            بهترین تعلیم را، از درس قرآن می‌کنی
جان فدای تربت تو، ای طبیب جسم و جان            درد عالم را به درد خویش درمان می‌کنی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تا ابد بنـیـاد غـم، از غـصه‌ات ماند بپا            کاخ شادی را چرا با خاک یکسان می‌کنی؟

کعبه بگرفته ست دامانت، که برگرد ای حسین            این حرم را، ز فراقت، جسم بی‌جان می‌کنی

 

وداع سیدالشهدا با مرقد پیامبر و خروج از مدینه

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

صدای بانگ جرس، کاروان مهیّا شد            دل تـمـام عـوالـم گـرفت و غـوغا شد

حسین فـاطمه راهی کـربـلا شده و            دو چـشمِ زینب کبری، شبـیه دریا شد


مدیـنه شـهـر نـبی بود، شهـر خوبی‌ها            ولی چـه عـرصۀ تـنـگی برای آقا شد

رسید جـای بلـنـدی که شهـر پـیدا بود            نگـاه کرد و دلـش بی‌قـرار زهـرا شد

وداع کرد و، روانه به سوی وادی عشق            عزیز فـاطمه راهی کوه و صحرا شد

نگاه کرد به اصغر، به روی دختر خود            دلـش شکـست و گرفـتـار کار دنیا شد

در این میانه، زنی پشتشان دعا می‌خواند            نگـاهِ امّ بـنـین خـیـره بـر پـسـرهـا شد

خـدا کـنـد که دوبـاره حـسین برگـردد            دعـای مـادری‌اش پـشـتِکار سـقّـا شـد

خبر نداشت که گـودال کربلا روزی،            سَر عـبا و عـمـامه، چـقـدر دعـوا شد

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در خروج از مدینه

شاعر : سروش اصفهانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مرکب، خدای را به سوی کوفه، زین مکن            خلق مدیـنه را ز فـراقت، حـزین مکن

بر عهـد کوفیان نـتـوان داشت اعـتـماد            دوری ز بـارگـاه رسـول امـیـن مـکـن


در شهر دین به جز تو، کنون شهریار نیست            بی‌شهـریار، بهـر خـدا شهـر دین مکن

باللَّه! که اهل کوفه به خـون تو تشنه‌اند            آهنگ، زیـنهـار! بـدان سـرزمین مکن

در بر مخـواه فـاطـمه را کـسوت عـزا            ماتـم‌سـرای خویش، بهـشت برین مکن

ناچار اگر روی به سوی اهل کین، سفر            با زینب و سکینه سوی اهل کین مکن

فرمود سوی مرگ همی خـوانَدم قـضا            رو، پـنجه با قـضای جهان‌آفـرین مکن

اهل مرا اسیر و مرا کشته خواسته است            ما را به ما گذار و جزع، بیش از این مکن

رفت از پی وداع، سـوی خـانۀ خـدای            برخاست از مدینه خروشی ز هر سرای

: امتیاز

وداع سیدالشهدا با مرقد پیامبر و خروج از مدینه

شاعر : سروش اصفهانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آهی کـشید و تـربت او را به بر گرفت            از آه شه به خرمن هستی، شرر گرفت

از بس که خون گریست، جگر‌گوشۀ رسول            منـزل‌‌گه بـتـول، به خـون جگـر گرفت


زآن پس به ناله گفت که ای بانوی بهشت!            خـواهـم ز آسـتان تو، راه سـفـر گرفت

رفته است در قـضا که شوم کشتۀ جـفا            نتْوان به پیش، تیـر قضا را سپر گرفت

از تـربت بـتـول بـرآمـد یـکی خـروش            و آتش از آن خروش، به بحر و به بر گرفت

کای جـان مـادر! آمـده‌ای تا کـنی وداع            آن گاه راه وادی پُر شور ‌وشر گرفت

داغ بـرادر تـو، هــنـوز اسـت بــر دلـم            باز این چه شعبده است که گردون ز سر گرفت؟

نَـبْـوَد مصیـبـتـی ز غـم تو، عـظـیـم‌تـر            نتْوان غـم مصیبت تو، مخـتصر گرفت

خواهـم به روز حـشـر ز بـیـداد امّـتـان            در پای عرش، دامن «خیر البشر» گرفت

: امتیاز

خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه به سمت کوفه

شاعر : حسن بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

از مکه خبر آمده داغ است خـبرها            بـایـد بـرسـانـند پـدرهـا به پـسـرهـا
از مـکـه خبر آمده از رکن یـمـانی            نزدیک اذان ناله بلند است سحـرها


داغ است خـبرها نکـند بـاد مخالف            در شهر بـپیچـد بزند شعله به درها

نزدیک سحر قافله‌ای رد شد از اینجا            مانـدیـم دوبـاره من و امـا و اگـرها
بایـد بـروم زود خـودم را بـرسـانـم            حتی شده حتی شده از کوه و کمرها
از مکه خبر رفته رسیده ست به کوفه            حالا همه با خیره سری خیره به سرها
بر خاک عزیزی ست ولی پیرهنش را            سر بسته بـگـویند پـسـرها به پدرها

برخاک عزیزی‌ست و در راه عزیزی‌ست            خود را برسانید که داغ است خبرها

: امتیاز

خروج سیدالشهدا علیه السلام از مکه به سمت کوفه

شاعر : علی محمد مؤدب نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود            چه بهـره از دل دیـوانه یـار اگر برود

حجاز، بر قدِ سروِ که تکیه خواهد کرد؟            به سوی دشت طف آن کوهسار اگر برود


مگر به معجزه، زمزم نخشکد از گریه            مُراد این همه چـشم انـتظار اگر برود

چگونه مـاه به گِرد زمین طـواف کند            دلیـل گـردش لـیـل و نهـار اگـر برود

بعید نیست شغـالان به شهر پای نهـند            امیر و شیرِ عرب، زین حصار اگر برود

به زیر تیغ ستم کار کاهلان زار است            حـسـین یکّـه به آن کـارزار اگر برود

ز غم دو چشم پیمبر به خون شود غرقه            به پای طفلی از این زمره خار اگر برود

شب جماعت کوفی سحر نخـواهد شد            سرش به نیزه سوی شام تار اگر برود

پس ازحسین، به خون، شیعه مشق خواهد کرد            به ظـلم سر نـسـپارد به دار اگر برود

: امتیاز